خانه » مقاله ها » مطالب مفید و پندآموز » خدای کریم ، تو از نیاز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز
خدای کریم ، تو از نیاز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز

خدای کریم ، تو از نیاز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز

زنی با لباس های کهنه و نگاهی مغموم وارد خواربار فروشی شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی مواد خوراکی به او بدهد. آهسته و با خجالت گفت: شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و بچه هایشان بی غذا مانده اند. مغازه دار با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست که زن از مغازه اش بیرون برود!

زن نیازمند، درحالی که اصرار می کرد، گفت:«آقا شما را به خدا،به محض این که بتوانم، پولتان را می آورم.» فروشنده گفت نسیه نمی دهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت وگوی  آنها را می شنید به مغازه دار گفت: «ببین خانم چه می خواهد،خرید این خانم بامن!» خواربار فروش با تمسخر گفت: «لازم نکرده ادای انسانیت در بیآوری برای دو قلم جنس. می تواند رایگان ببرد »  بعد رو به زن کرد و با صدایی کنایه آمیز گفت: « لیست خریدت کو؟ لیست را بگذار روی ترازو، به اندازه ی وزنش، هرچه خواستی ببر!»

زن که صورتش از خجالت سرخ شد لحظه ای مکث کرد،بعد از کیفش تکه کاغذی درآورد، پشتش چیزی نوشت و روی کفه ی ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت!

خواروبار فروش باورش نشد. مشتری از سر رضایت خندید. مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس درترازو کرد.کفه ی ترازو برابر نشد. مجبور شد آن قدر جنس بگذارد تا کفه ها برابر شدند! خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تکه کاغذ را برگرداند تاببیند واقعیت ماجرا چیست! پشت لیست خرید نوشته شده بود :

«خدای کریم ، تو از نیاز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز !»

باز نشر : آکادمی یوگا مازندران 

http://www.yogaacademy.ir

منبع :سایت داستانک

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*