خانه » مقاله ها » مطالب مفید و پندآموز (برگه 15)

مطالب مفید و پندآموز

مطالب مفید و پندآموز

۷نصیحت مولانا شاعر بزرگ پارسی

۱- گشاده دست باش , جاری باش ,کمک کن چون رود ۲ – با شفقت و مهربان باش چون خورشید ۳ – اگر کسی اشتباه کرد آن را بپوشان چون شب ۴ – به هنگام عصبانیت خاموش باش چون مرگ ۵ – متواضع باش و کبر نداشته باش چون خاک ۶ – بخشش و عفو داشته باش چون دریا ۷ – اگر می خواهی دیگران خوب باشند , تو خوب باش چون آیینه گرداورنده : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »

تهدید

روزی شیوانا متوجه شد که باغبان مدرسه خیلی غمگین و ناراحت است.نزد او رفت و علت ناراحتی اش را جویا شد. باغبان که مردی جاافتاده بود گفت: راستش بعدازظهرها که کارم اینجا تمام می‏شود ساعتی نیز در آهنگری پای کوه کار می‏کنم. وقتی هنگام غروب می‏خواهم به منزل برگردم هنگام عبور از باریکه‏ای مشرف به دره جوانی قلدر سرراهم سبز می‏شود و مرا تهدید می‏کند که یا پولم را به او بدهم و یا اینکه مرا از دره به پائین پرتاب می‏کند. من هم که از بلندی می‏ترسم بلافاصله دسترنجم را به او می‏دهم و دست خالی به منزل می‏روم.امروز هم می‏ترسم باز او سرراهم سبز شود و باز تهدیدم می‏کند که مرا به پائین دره هل دهد! شیوانا با تعجب گفت: اما تو هم که هیکل و اندامت بد نیست و به اندازه کافی زور بازو برای دفاع از خودت داری! پس تنها امتیاز آن جوان قلدر تهدید تو به هل دادن ته دره است. امروز اگر سراغت آمد به او بچسب و رهایش نکن. به او بگو که حاضری ته دره بروی به شرطی که او را هم همراه خودت به ته دره ببری! مطمئن باش همه چیز حل می‏شود. روز بعد شیوانا باغبان را دید که خوشحال ... ادامه مطلب »

مواظب قضاوت هایمان باشیم…

مجلس میهمانی بود… پیرمرد از جایش برخاست تا به بیرون برود… اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد… و چون عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت… دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده… به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود، به وی گفت: پس چرا عصایت را برعکس گرفته ایی ؟! پیرمرد آرام متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است ! می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود… مواظب قضاوت هایمان باشیم… گرداورنده : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »

داستان آموزنده جزیره سبز و گاو غمگین

جزیره سرسبز و پر علف است که در آن گاوی خوش خوراک زندگی می‌کند. هر روز از صبح تا شب علف صحرا را می‌خورد و چاق و فربه می‌شود. هنگام شب که به استراحت مشغول است یکسره در غم فرداست.آیا فردا چیزی برای خوردن پیدا خواهم کرد؟ او از این غصه تا صبح رنج می‌برد و نمی‌خوابد و مثل موی لاغر و باریک می‌شود. صبح صحرا سبز و خُرِّم است. علفها بلند شده و تا کمر گاو می‌رسند. دوباره گاو با اشتها به چریدن مشغول می‌شود و تا شب می‌چرد و چاق و فربه می‌شود. باز شبانگاه از ترس اینکه فردا علف برای خوردن پیدا می‌کند یا نه؟ لاغر و باریک می‌شود. سالیان سال است که کار گاو همین است اما او هیچ وقت با خود فکر نکرده که من سالهاست از این علف‌‌زار می‌خورم و علف همیشه هست و تمام نمی‌شود، پس چرا باید غمناک باشم؟ گاو، رمزِ نفسِ زیاده طلبِ انسان است و صحرا هم این دنیاست. منبع : سایت بیوته باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »

جملاتی زیبا از بودا

  ((   بودا    )) هیچ کس جز خود ما مسئول بدبختی و خوشبختی های ما نیست. هر کاری را که تصمیم به انجام آن گرفتید نصف آن را انجام داده اید. خونسردی بزرگ ترین صفت یک فرمانده است. حربه ضعیفان شکایت است. کسی که از مرگ میترسد از زندگی هم میترسد. بلند پایه ترین مردم در خرد و اندیشه کسی است که خود را از مشورت بی نیاز نداند. کسی که رحم و محبت می آفریند زندگی خلق میکند. به جای این که به تاریکی لعنت بفرستیدیک شمع روشن کنید. بهترین شکل حکمرانی سلطنت بر قلوب است. شاید ثمره کلام دلنشین را که امروز بر زبان می آورید فردا بچشید. آن که تواناتر است آسان تر می بخشد. تنها شجاعت گام نهادن در راه باعث می شود تا راه خود را بنماید. داناترین مردم کسی است که از مردم نادان فرار کند. دل دوستان آزردن مراد دشمنان برآوردن است. پدرت را مراعات کن تا پسرت تو را مراعات کند. آینده را قضا و قدر می سازد و امید و تلاش تو آن را می گذراند. اگر افکار خود را پریشان رها کنیم به دنبال زشتی ها و پلیدی ها می رود. هر سفر هزار فرسنگی با یک گام ... ادامه مطلب »

عشق در جهنم

داستانی از پائولوکوئیلو شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی ازدنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود.استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد.دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .آن شخص وارد شد و آنجا ماند.چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسیده نشسته وبه حرفهای دیگران گوش می دهد…در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند..یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند.دوزخ جای این ... ادامه مطلب »

مادرم کسی بود که زندگی مرا ساخت

او برای من بهترین، درست‌کارترین و معتمدترین آدم روی زمین بود و تنها به خاطر وجود او بود که احساس می‌کردم چیزی مرا به ادامه زندگی تشویق می‌کند. من هیچ‌گاه از او ناامید نشدم چون همیشه یک حامی تمام و کمال بود و در هیچ شرایطی امید مرا به ناامیدی تبدیل نکرد.» اینها جملات ادیسون هستند که همیشه و در هر شرایطی او آنها را بارها و بارها تکرار می‌کرد اما فکر می‌کنید چرا مادر ادیسون تا این حد روی سرنوشت، احساسات و افکار او تاثیر داشت؟ … توماس هفت ساله بود که مدت ۱۲ هفته به مدرسه رفت و در یک اتاق کوچک که ۳۸ دانش‌آموز از سنین مختلف در آن بودند، درس خواند. معلم او که بسیار بی‌صبر، بداخلاق و بدون مهارت بود و با ۳۸ دانش‌آموز قد و نیم قد هم باید سر و کله می‌زد چندان از ادیسون خوشش نمی‌آمد چون از سوالات پیاپی او خسته شده بود و پاسخی برای آنها نداشت و ضمنا به نظر او ادیسون رفتاری خودمحور داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست حریف آن شود. معلم همیشه او را با لقب «کله پوک بی‌خاصیت» صدا می‌کرد در حالی که ذهن ادیسون سرشار از سوالات و نادانسته‌ها بود و همه می‌دانستند که او بسیار ... ادامه مطلب »

نکات مهم زندگی از نگاه گابریل گارسیا مارکز

۱: دوستتت دارم ، نه بخاطر شخصیتت ، بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام بودن با تو پیدا می کنم ۲: هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود ۳: اگر کسی تو را آنگونه که می خواهی دوست ندارد ، به این معنی نیست که تو را با تمام وجود دوست ندارد . ۴: دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد  ولی قلب تو را لمس کند . ۵: بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی هرگز به او نخواهی رسید. ۶: هرگز لبخند را ترک نکن ، حتی وقتی ناراحتی چون هرکس ممکن است عاشق لبخند تو شود. ۷: تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی و برای بعضی افراد تمام دنیا هستی. ۸: هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وققتش را با تو بگذارند نگذران. ۹: شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکرگذار باشی. ۱۰: به چیزی که گذشت غم مخور، به آنکه پس از آن آمد لبخند بزن . ... ادامه مطلب »

پرفسور حسابی و انیشتین

خاطره ای از پرفسور حسابی پرفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین و آخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود , در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پرفسورانیشتین تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار انیشتین برایشان مشخص میشود پس از ملاقات با پرفسور شتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور انیشتین تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید. پرفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند: وقتی برای اولین بار با بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت انیشتین روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی ... ادامه مطلب »

در عرض یک ساعت انسان خوشحال تری بشوید

شما میتوانید خود را به انسان خوشحال تری تبدیل کنید واین اصلأ مشکل نیست و احتیاج به مدت زمان طولانی هم ندارد . البته در دراز مدت باعوض کردن عادت های مضر و اشتباه و با کمک گرفتن از دکترهای متخصص خواهید توانست غم ها و ناراحتی ها را شکست داده و تبدیل به یک انسان شادتر و خوشبخت تری بشوید . با به کار گرفتن روش های ساده زیر گاهی اوقات که ما بدون دلیل دلمان می گیرد و نمیدانیم چکار کنیم میتوان دلتنگی ها را تبدیل به شادی کرد آن هم فقط در عرض یک ساعت. ۱- بی حرکت ننشینید بلند شوید و حرکت کنید بهتر است که برای یک پیاده روی به بیرون بروید تحرک و همچنین تابش نور خورشید به شما کمک می کند که حالتان بهتر شود. ۲- دوستان خوب بهترین درمان افسردگی هستند به یکی از دوستانتان زنگ بزنید و با او برای خوردن غذا یا نوشیدن یک چای یا قهوه بیرون بروید. ۳- کارهای عقب مانده را انجام دهید مثل جواب دادن ایمیل ها یا وقت گرفتن از دکتر دندان پزشک تان و یا مرتب کردن کمد لباس هایتان. ۴- محیط خانه و محل کارتان را مرتب و تمیز نگهدارید روی میز کارتان ... ادامه مطلب »

نگاهت را عوض کن!

صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود. – با خودش گفت: هیییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! و موهاشو بافت و روز خوبی داشت! فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود. – هیییم! امروز فرق وسط باز می کنم. این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت. پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود. – اوکی امروز دم اسبی می بندم همین کار رو کرد و خیلی بهش می اومد! روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!! فریاد زد: ایول!!!! امروز درد سر مو درست کردن ندارم! همه چیز به نگاه تو بر می گرده! زندگی رو ساده بگیرین، ساده زندگی کنید، جوانمردانه دوست بدارید، و به فکر دوست دارانتان هم باشید. گرداورنده : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »

داستان آموزنده مهندس و کارگر

روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ . ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ . ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ( ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ) . ﮐﺎﺭﮔﺮ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﻭﻧﻮ ﺗﻮﺟﯿﺒﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ . ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۵۰ ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ، ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ . ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ (ﮐﻮﭼﮑﯽ) ﺭﻭ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺎﺭﮔﺮ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﯿﺰﻧﻪ . ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ . ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ، ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ... ادامه مطلب »

خاطره ای از آرون گاندی

دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ “ام ‌کی ‌گاندی برای عدم خشونت”، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان میکند: شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban)، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر،تأسیس کرده بود زندگی میکردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم. یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزه ای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه بود. وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: “ساعت ۵ همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم.” بعد از آن که شتابان کارها را انجام ... ادامه مطلب »

داستانی از سقراط

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود . علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت . و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم …. سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت : خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است . سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود . سقراط پرسید : به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟ مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت . و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم . سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی . آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است ... ادامه مطلب »

اندیشه سرخ پوستها درمورد طبیعت

بخشی از باورهای سرخ پوستان در مورد طبیعت ما جزئی از طبیعت هستیم نه رئیس آن ما هیچگاه گیاهی را با ریشه از خاک نمی کنیم ما موقع ساختن خانه ، خاک را زیاد جابجا نمیکنیم ما در فصل بهار آرام روی زمین قدم برمیداریم چون “مادر طبیعت” باردار است ما هرگز به درختان آسیب نمیرسانیم ما فقط درختان پیر و خشک را قطع میکنیم وقبل از قطع کردن برای آرامش روحش دعا میکنیم به اندازه مصرفمان درخت میبریم هرگز هیزمها را اسراف نمیکنیم اگر حتی یک درخت جوان و سر سبز را قطع کنیم همه درختان دیگر جنگل اشک میریزند و اشک آنها دل ما را میشکندو قلبمان را مجروح میکند خاک مادر ما و آسمان پدر ماست باران عاشقانه ترین سرود هستی است طبیعت روح دارد و مهربانی را میفهمد ما جزئی از طبیعت هستیم نه صاحب آن گرداورنده : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir   ادامه مطلب »