خانه » بایگانی برچسب : حیاط

بایگانی برچسب : حیاط

هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد

  روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد .یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است . سطل را تمیز کرد ، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد .وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است . وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت ” هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد ” باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »

گاهی خودمان را بسنجیم

پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره . مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او می دهید انجام خواهم داد.» زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرارکرد و پیشنهاد داد: «خانم،من پیاده رو وجدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. دراین صورت امروزشمازیباترین چمن را درکل شهرخواهید داشت» مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک درحالی که لبخندی برلب داشت،گوشی راگذاشت.مغازه دارکه به صحبت های اوگوش داده بود، گفت:«پسر از رفتارت خوشم آمد؛به خاطراینکه روحیه خاص وخوبی داری دوست دارم کاری به توبدهم» پسرجواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کارمی کند. ✔️ کاش ما هم گهگاهی عملکرد خود رابسنجیم … باز نشر : آکادمی یوگا مازندران ادامه مطلب »

غیرممکن یعنی …. !

چند سال پشت سر هم در دهکده شیوانا باران شدیدی می بارید و گاهی اوقات شدت باران به حدی بود که سیلاب به داخل حیاط مدرسه و حتی کلاس ها و محل استراحت دانش آموزان هم راه می یافت.برای مقابله با این مشکل شیوانا به این نتیجه رسید که باید اطراف مدرسه کانال بزرگی کنده شود و سیل در مسیر این کانال به سمت رودخانه هدایت شود. به همین دلیل یکی از باهوش ترین وماهرترین شاگردان را مامور انجام این کار کرد. شاگرد باهوش بعد از چند روز فکر و مطالعه با نا امیدی نزد شیوانا آمد وگفت : ساخت این مسیل گرداگرد مدرسه غیر ممکن است ! بعضی از قسمت ها سنگی هستند و به شکلی نمی توان آنها را تراشید . بعضی از قسمت ها هم تپه های عظیم خاکی هستند که برداشتن آنها محال و غیر ممکن است.در نتیجه انجام این کار غیر ممکن به نظر می رسد ! شیوانا با خنده گفت : می گویی غیر ممکن است ومی خواهی نتیجه بگیریم امسال هم زمستان مثل سال قبل عذاب بکشیم و دندان روی جگر بگذاریم ؟ شاگرد شانه هایش را بالا انداخت وگفت : چاره ای نیست ! غیر ممکن است دیگر ! شیوانا سرش را ... ادامه مطلب »