هیجانهای عصبی منفی و به ویژه خشم و اضطراب، تنفس شما را بد و سطحی می کنند و شما باید مراقب باشید که این هیجانها را در خود کنترل کنید تا در نهایت سلامتی و طول عمر خود را حفظ کرده باشید. خوشبختانه تنفس صحیح و عمیق، خود عاملی باز دارنده برای این هیجانهاست. شاید خود شما هم بارها تجربه کرده باشید. وقتی عصبانی و خشمگین می شوید، اگر در حرکتید، بایستید؛ اگر ایستاده اید، بنشینید؛ اگر نشسته اید، دراز بکشید و بعد چند نفس عمیق بکشید. خیلی سریع خشم شما فروکش می کند و مسلماً شما با آرامش، بهتر و عاقلانه تر فکر می کنید و تصمیم می گیرید. هر هیجان منفی دیگری را که در خود احساس می کنید، می توانید با این روش از بین ببرید و حتماً این کار را بکنید. فراموش نکنید که شما به هیچ عنوان نمی توانید با این هیجانهای عصبی و این تنفسهای بد، از آرامش و به ویژه از تمرکز حواس برخوردار شوید. توجه داشته باشید که پیاده روی همراه با تنفس عمیق، همواره یکی از راههای کسب آرامش بوده است. باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »
فواید تنفس عمیق (کنترل هیجانهای عصبی)
هیجانهای عصبی منفی و به ویژه خشم و اضطراب، تنفس شما را بد و سطحی می کنند و شما باید مراقب باشید که این هیجانها را در خود کنترل کنید تا در نهایت سلامتی و طول عمر خود را حفظ کرده باشید. خوشبختانه تنفس صحیح و عمیق، خود عاملی باز دارنده برای این هیجانهاست. شاید خود شما هم بارها تجربه کرده باشید. وقتی عصبانی و خشمگین می شوید، اگر در حرکتید، بایستید؛ اگر ایستاده اید، بنشینید؛ اگر نشسته اید، دراز بکشید و بعد چند نفس عمیق بکشید. خیلی سریع خشم شما فروکش می کند و مسلماً شما با آرامش، بهتر و عاقلانه تر فکر می کنید و تصمیم می گیرید. هر هیجان منفی دیگری را که در خود احساس می کنید، می توانید با این روش از بین ببرید و حتماً این کار را بکنید. فراموش نکنید که شما به هیچ عنوان نمی توانید با این هیجانهای عصبی و این تنفسهای بد، از آرامش و به ویژه از تمرکز حواس برخوردار شوید. توجه داشته باشید که پیاده روی همراه با تنفس عمیق، همواره یکی از راههای کسب آرامش بوده است. باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir ادامه مطلب »
کلبۀ کوچک
تنهـا بازمانـده یک کشتی شکسته، توسط جـریان آب به یک جزیرۀ دورافتاده برده شـد، او با بیقـراری به درگاه خداونـد دعـا میکرد تا او را نجات بخشد، اوساعتها به اقیـانوس چشم میدوخت، تـا شایـد نشانی از کمک بیابـد امـا هیـچ چیز به چشم نمیآمـد. سـرانجام ناامیـد شد و تصمیم گرفت که کلبـه ای کوچک خـارج از کلک و در کنـار ساحـل بسازد تا از خود و وسایل انـدکش بهتـر محافظت نمایـد. روزی پس از آنکه از جستجوی غـذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، اندک لـوازمش دود شـده و به آسمان رفتـه بـود، بدترین چیـز ممکن رخ داده بـود… او عصبانی و اندوهگین فریـاد زد: «خـدایـا چگونـه تـوانستی بـا مـن چنیـن کنی؟» صبح روز بعـد او بـا صدای یک کشتی که به جزیـره نزدیک میشـد از خواب برخاست، آن کشتی میآمد تـا او را نجات دهـد…! مـرد از نجات دهنـدگانش پرسیـد: «چطـور متوجه شدیـد که مـن اینجـا هستم؟» آنها در جواب گفتنـد: «مـا علامت دودی را که فرستادی، دیدیـم…!» آسان میتوان دلسرد شد هنگامی که بنظر میرسد کارها به خوبی پیش نمیروند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج ما…! دفعه آینده که کلبه شما در ... ادامه مطلب »
پدروپسر
مردی ۸۵ ساله با پسر تحصیل کرده ۴۵ ساله اش روی مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغی کنار پنجرهشان نشست. پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ. پس از چند دقیقه دوباره پرسید این چیه؟ پسر گفت : بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه. بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟ عصبانیت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت… کلاغ!…. پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند. در آن صفحه این طور نوشته شده بود: امروز پسر کوچکم ۳ سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم ۲۳ بار نامش را از من پرسید و من ۲۳ بار به او گفتم که نامش کلاغ است. هر بار او را عاشقانه بغل میکردم و به او جواب میدادم و به هیچ وجه عصبانی نمیشدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا میکردم. منبع : داستان های جذاب و خواندنی باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »