خانه » مقاله ها » مطالب مفید و پندآموز (برگه 9)

مطالب مفید و پندآموز

مطالب مفید و پندآموز

دلبستگی نه ناتانائیل، عشق

باید دست به عمل زد. بی داوری درباره خوب و بد آن. باید دوست داشت و از خیر و شر آن دغدغه ای به خود راه نداد. ناتانائیل … من به تو شور و شوق خواهم آموخت. ناتانائیل، دوست دارم به تو مسرتی ببخشم که تاکنون کسی دیگر به تو نبخشیده باشد. در حالی که خود مالک این مسرتم، نمی دانم آن را چگونه به تو بدهم. دلم می خواهد با صمیمیتی خطابت کنم که تاکنون کس دیگری نکرده باشد. دلم می خواهد شب هنگام، آن زمان که کتابهای بسیاری را پیاپی باز می کنی و می بندی و در هر یک از آنها چیزی بیش از آنچه تاکنون بر تو آشکار کرده است می جویی، در لحظه ای از راه برسم که هنوز در انتظاری. در لحظه ای که شور و شوقت اندک اندک از اینکه تکیه گاهی ندارد به اندوه تبدیل می شود. من تنها برای تو می نویسم… تنها به خاطر این لحظه هاست که برایت می نویسم و زندگی ما در برابرمان، همچون جامی پر از آب سرد و گواراست. جامی مرطوب که بیماری تبدار آن را به دست می گیرد. “آندره ژید” برگرفته از کتاب: مائده های زمینی باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

زندگی نامه شهریار شاعر

زندگی نامه شهریار شاعر نام: سیدمحمدحسین بهجت شهریار تبریزی نام پدر: حاج میراقا خشکنابی تخلص: شهریار تولد و وفات: (۱۲۸۵ – ۱۳۶۷) شمسی محل تولد: ایران – آذربایجان‌شرقی – تبریز شهرت علمی و فرهنگی: شاعر سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (قبل از آن بهجت) شاعر ایرانی بود که شعرهایی به زبان‌های فارسی و ترکی آذربایجانی داشت. از شعرهای معروف او می‌توان از «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» به فارسی و «حیدر بابایه سلام» (به معنی سلام بر حیدر بابا) به ترکی آذربایجانی اشاره کرد. شهریار پس از انقلاب ایران، شعرهایی نیز در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن، از جمله آیت‌الله خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای و نیز اکبر هاشمی رفسنجانی (انتشار پس از مرگ شهریار)، داشته است. زندگی: شهریار در سال ۱۲۸۵ در روستای خشگناب در بخش قره‌چمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد. پدرش حاج میر آقا خشگنابی بود که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسهٔ دارالفنون (تا ۱۳۰۳) و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. قبل از گرفتن مدرک دکتری «به علل ... ادامه مطلب »

آلفرد آدلر(روان شناس مشهور اتریشى ) به بیماران اندوهگین خود چه مى گفت ؟

آلفرد آدلر(روان شناس مشهور اتریشى ) به بیماران اندوهگین خود مى گفت: اگر از این نسخه پیروى کنید ظرف ١۴ روز معالجه خواهید شد. هر روز فکر کنید چطور مى توانید یک نفر دیگر را خوشحال کنید. زیرا اندیشه خوشحال کردن دیگران ما را از تفکر درباره خودمون باز مى دارد و بزرگترین عامل نگرانى ترس و اندوه اندیشیدن درباره خود است. شادمانى انسان و شادمانى دیگران به یکدیگر بستگى دارد ارسطو به این نوع برخورد “خودخواهى روشنگرانه” مى گوید. تنها چیزى که مى شود از یک إنسان توقع داشت و بهترین تحسینى که مى شود از یک انسان کرد این است که او همنوعى خیرخواه باشد، بتواند با دیگران دوستى برقرار کند ودر عشق و ازدواج شریکى حقیقى باشد. لازم نیست مصلح اجتماعى باشید که بتوانید دنیاى بهترى بسازید، بلکه همینکه دنیاى خصوصى خودتان را بهتر کنید خدمت بزرگى کرده اید….. . برگرفته از کتاب “طبیعت انسان” نوشته؛ آلفرد آدلر باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

تفاوت آدمها و انسانها

آدم‌ها زندگی می‌کنند… انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند! آدم‌ها می‌شنوند… انسان‌ها گوش می‌دهند! آدم‌ها می‌بینند… انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند! آدم‌ها در فکر خودشان هستند… انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند! آدم‌ها می‌خواهند شاد باشند… انسان‌ها می‌خواهند شاد کنند! آدم‌ها،اسم اشرف مخلوقات را دارند… انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌دهند! آدم‌ها انتخاب کرده‌اند که آدم بمانند… انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته‌اند، تا انسان شدند! آدم‌ها می‌توانند انسان شوند… انسان‌ها در ابتدا آدم بودند! “آدم‌ها آدم‌اند… انسان‌ها انسان! اما… آدم‌ها و انسان‌ها هر دو انتخاب دارند… اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است ”. نیازنیست انسان بزرگی باشیم،انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست…! از کتاب “یار پنهان” اثر جان سنفورد باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

داستان مار و نجار

ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ ﮔﺸﺘﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻣﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺭﻩ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪﺀ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﻴﻔﻜﺮﻱ ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﺣﻴﺎﻧﺎ ﺩﺭﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪﻩ … ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎ؛ ﺍﺯﺁﺩﻣﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ ﺑﻩ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎ . ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﻛﺳﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻭﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻛﻨﻲ ….. ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻤﺎﻥ …. ﮔﺎﻫﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪ … ﮔﺎﻫﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .. ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻫﺎ ﺷﻮ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺒﺨﺶ ﮔﺎﻫﯽ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ منبع : وبلاگ داستانک باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

راز آرامش از نظر دکتر هلاکوئی

✔️دکتر هلاکویی چقدر زیبا گفته: عزیزم :از ” ترین” پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی. حتی نخواه خوشبخت ترین باشی . بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن. همین. یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند “ترین” رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از ۱۹/۷۵ لذت نبردیم چون یکی ۲۰ شده بود. از رانندگی با پراید و … لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود. از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود. همچنین ، از خانه مان ، از شغلمان ، از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و…. می خواهم بگویم تحت تاثیر آموزه های غلط ، بسیاری از ما فقط به ” بهترین ، بیشترین و بالاترین ” چسبیدیم ، در نتیجه تبدیل به انسان هایی افسرده و همیشه نالان شدیم. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم… گاهی آرامش داریم, خودمون خرابش میکنیم, گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم… گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم… گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامه اش میدیم… ... ادامه مطلب »

ملا و دانشمند

روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می‌شود و می‌خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می‌برند. آندو روبروی هم می‌نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می‌زنند. آن دانشمند دایره‌ای روی زمین می‌کشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می‌کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی‌آورد و کنار دایره می‌گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می‌دهد. دانشمند پنجه دستش را باز می‌کند و به سوی ملانصرالدین حواله می‌دهد. ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه می‌رود. دانشمند برمی‌خیزد، ازملانصرالدین تشکر می‌کند و به شهر خود بازمی‌گردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می‌پرسند و او پاسخ می‌دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدادایره‌ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست می‌شد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم. مردم ... ادامه مطلب »

مولانا – دیوان شمس

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا زان سوی او چندان کرم، زین سو خلاف و بیش و کم زان سوی او چندان نعم، زین سوی تو چندین خطا از بد پشیمان می‌شوی، الله گویان می‌شوی آن دم تو را او می‌کشد، تا وارهاند مر تو را از جرم ترسان می‌شوی، وز چاره پرسان می‌شوی آن لحظه ترساننده را، با خود نمی‌بینی چرا گر چشم تو بربست او، چون مهره‌ای در دست او گاهی بغلطاند چنین، گاهی ببازد در هوا گاهی نهد در طبع تو، سودای سیم و زر و زن گاهی نهد در جان تو، نور خیال مصطفی این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها چندان دعا کن در نهان، چندان بنال اندر شبان کز گنبد هفت آسمان، در گوش تو آید صدا بانک شعیب و ناله‌اش، وان اشک همچون ژاله‌اش چون شد ز حد از آسمان، آمد سحرگاهش ندا گر مجرمی بخشیدمت، وز جرم آمرزیدمت فردوس خواهی دادمت، خامش رها کن این دعا گفتا نه این خواهم نه آن، دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود، من درروم بهر لقا گر رانده آن منظرم، ... ادامه مطلب »

۱۰ قانون کلی برای زندگی

قانون یکم:‌ به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید. باید بدانیدکه در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست. قانون دوم:  در مدرسه ای غیر رسمی وتمام وقت نام نویسی کرده اید که زندگی نام دارد. قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. قانون چهارم:  درس آنقدر تکرار می شود تا آموخته شود. قانون پنجم:  آموختن پایان ندارد. قانون ششم: قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید، سرزنش نکنید، تحقیرو مسخره نکنید و گرنه سرتان می آید. قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستن. قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار ومنابع مورد نیاز رادر اختیاردارید. قانون نهم: جواب هایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید،گوش بدهید و اعتماد کنید. قانون دهم: خیر خواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد. به هیچ دسته کلیدی اعتماد نکنید بلکه کلید سازی را فرا بگیرید.  ” آنتونی رابینز “ باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

کوچه – احمد شاملو

مردی خری دید که در گل گیر کرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای کنده شد. فریادازصاحب خر برخاست که «تاوان بده»!.. مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد. صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مردِ گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه‌ای فرود آمد که در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان که بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!.. مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت . تکه چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!.. مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانۀ قاضی ... ادامه مطلب »

ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ

ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ . ﻣﻼ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ . ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﻬﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ . ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ . ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺻیغه ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ! ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ . ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ... ادامه مطلب »

اگر امواج مغز انسان مثبت باشد

اگر امواج مغز انسان مثبت باشد: صدا تبدیل به موسیقی، حرکت تبدیل به رقص، لبخند تبدیل به خنده، ذهن تبدیل به مراقبه، و زندگی تبدیل می شود به جشن چرا که ذهن قادر است از جهنم بهشت بسازد… زندگیتان سرشار از امواج مثبت… آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

برنامه دوازده مرحله ای برای رسیدن به سادگی

۱- زندگی خود را خلوت کنید اگر چیزهایی که را که کمتر استفاده میکنید از زندگی تان حذف کنید ؛ موجی از الهام به سوی شما جریان می یابد. ۲- وظایف و فعالیتهای غیر ضروری و نامطلوب را از تقویم روزانه تان حذف کنید اگر با روح بودن برای شما مقدور نیست ، هیجان و زیبایی دریافت الهام را نمی شناسید. ۳- در ساعات بیکاری و آزادی تان حقیقتا آزاد و رها باشید در فعالیتهای اجتماعی و مجامع به شرطی شرکت کنید که به زندگی الهامی شما کمک کند. ۴- زمانی را به سکوت ، مدیتیشن و یوگا اختصاص دهید هر روز حد اقل ۲۰ دقیقه را برای سکوت و برقراری ارتباط آگاهانه با خداوند اختصاص دهید. ۵- به سادگی طبیعت بازگردید هیچ چیز به اندازه طبیعت الهام برانگیز نیست پس به آغوش طبیعت بازگردید ، در میان درختان چادر بزنید در رودها شناور شوید ، اسب سواری کنید و به کوه پیمایی بپردازید ۶- بین خود و منتقدان تان فاصله بگذارید با افرادی ارتباط برقرار کنید که زندگی ساده و الهامی را برگزیده اند. از افرادیکه انرژی منفی شان روی شما اثر میگذارد فاصله بگیرید وقتی مجبور نباشید مرتبا از خود دفاع کنید زندگی شما به شکلی باور نکردنی ... ادامه مطلب »

یک تکنیک در رفع استرس

یک تکنیک در رفع استرس با عنوان Worry Box یا “جعبه نگرانی” یک جعبه مقوایی مثل یک جعبه کفش بردارید، و دربش رو محکم چسب نواری بزنید. بالای آن شکافی کوچک ایجاد کنید، سپس هر نگرانی که نسبت به یک موضوع دارید را روی یک تکه کاغذ بنویسید و داخل جعبه بیاندازید! هر روز نگرانی‌ها و استرس‌های روزانه‌تان را نوشته و توی جعبه بیاندازید! بعد از گذشت ۳ تا ۶ ماه جعبه را باز کنید و تمام نگرانی‌های گذشته خود را مجددا بخوانید کلی می‌خندید و از طرفی ملاحظه می‌کنید که در کمال ناباوری ۹۰٪ آن استرس‌ها تنها در ذهن شما حضور داشتند و هیچوقت اتفاق نیفتادند! اینطوری مغزمان تعلیم می‌بیند که به سادگی برای مسائل کوچک مضطرب نشویم. منبع : http://wisgoon.com باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »

پادشاه و تخته سنگ

در زمان های گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد، حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و … با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط برنمی داشت . نزدیک غروب، یک  روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در ان یادداشت نوشته بود : ” هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.” منبع : http://www.asriran.com باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »